فصل نهم: عدالت | ۸
امام صادق(ع) میفرماید:
قاضیان چهار دستهاند: سه دستهی آنها در آتش و فقط یک دسته در بهشت هستند؛ [اوّل] مردی که حکم به ستم و ناروا میکند و خود هم میداند که چه کرده است پس او اهل جهنم است. [دوم] مردی که حکم به ناروا میکند، ولی نمیفهمد که حکمش نادرست است او نیز اهل آتش است. [سوم] مردی که حکم به حق و راستی میکند، ولی خود نمیداند که چه کرده است [به سلیقهی خود حکم به صواب کرده است] او نیز اهل آتش است. [چهارم] آنکه حکم به حق میکند و خود نیز حق و باطل را میشناسد؛ این مرد اهل بهشت خواهد بود.[1]
لذا بزرگان از قبول این منصب امتناع میکردند، چون امر خطیر و سختی است، ولی اگر واقعاً کسی بتواند به حق حکم کند و به داد مظلومی برسد، ثوابی بسیار دارد. پیامبر اکرم(ص) فرمود:
زبانِ قاضی میان دو شعلهی آتش است تا اینکه میان مردم حکم کند و سرنوشت او معین شود. چنانچه عادلانه حکم کند، به سوی بهشت رفته و اگر ستم کند، به سوی دوزخ شتافته است.[2]
حضرت علی(ع) میفرماید:
دست خدا بالای سر قاضی به رحمت بال میزند، هرگاه قاضی بیعدالتی ورزد، خداوند او را به خود وامیگذارد.[3]
در اسلام، حکم کردن بر اساس شک، جایز نیست. همچنین صدور حکم، قبل از شنیدن کلام طرفین دعوا کراهت دارد. قضا در حال غضب نیز کراهت دارد، چون شاید حقّ یکی از طرفین پایمال شود. حتی دستور رسیده که: قاضی در مجلس قضا، هر دو را به یک چشم نگاه کند. حضرت علی(ع) به شریح قاضی فرمود:
آنگاه میان مسلمانان در نگاه و کلام و مجلست به مساوات رفتار کن تا (خویش) و نزدیکت به ستم تو چشم طمع ندوزد و (بیگانه) و دشمنت از عدالت تو ناامید نشود.[4]
مسلمانان، هرمنطقهای را که فتح میکردند در آن عدالتخانهای منظم تأسیس میکردند و در آنجا اشخاص صالح را به کار میگماشتند و اهل آن مملکت را مخیر میکردند که نزد قاضی خودشان ترافع کنند یا نزد قاضی مسلمانان. بسا اوقات که اهل ادیان دیگر خود را نزد مسلمانان میآوردند، چون به عدالت و درستی آنها اطمینان داشتند. در کار قضاوت آنها سفید و سیاه و شهری و روستایی و فقیر و غنی و شاه و گدا همه یکسان بودند. وقتی دو نفر؛ یکی غنی و یکی فقیر وارد دادگاه میشدند قاضی یک نگاه به فقیر میکرد و یک نگاه به غنی. اگر مینشستند، هر دو مینشستند و اگر میایستادند هر دو میایستادند و به حق، بین آنها حکم میشد. در همین باره، قضیهی شکایت غلام از پادشاه غسّان، پیشتر بیان شد. رشوه که تضییع کنندهی حقوق است، در کار آنها دخالت نداشت. سماعه از امام صادق(ع) روایت میکند:
اما رشوه در قضا، کفر به خداوند بزرگ است.[5]
در کارِ قضا، حتی پدر اگر قاضی بود، ممکن بود به ضرر پسرش رأی بدهد و همچنین دربارهی برادر و خویشانِ دیگرش. وضع قضا در اسلام این چنین است.
شاهدان در مَحاکم قضایی و مرافعات نیز باید عادل باشند. بر این اساس، شاهد نیز همچون قاضی باید عادل باشد؛ یعنی مرتکب گناه کبیره نشود و اصرار بر گناه صغیره نیز نکرده و خلاف مروت، مرتکب نشود. یکی از وظایف مسلمانان این است که اگر آنها را برای ادای شهادتی خواستند، لازم است بپذیرند و بر خلاف حق نگویند. بر طبق واقع، شهادت دهند؛ بدون علم، شهادت ندهند و ملاحظهی خویش و آشنایی را نکنند. اما بسیاری از ما اگر شاهد قضیهای باشیم، حاضر نیستیم شهادت بدهیم! میگوییم: چرا برای دیگری دردسر بکشیم! حاضریم حقی پایمال شود و بر کسی ظلم وارد آید، برای اینکه یک ساعت بیکار نشویم یا طرفِ دعوا با ما بد نشود! و حال آنکه وظیفهی ما ادای شهادت است.
امام صادق میفرماید:
برای هیچ کس شایسته نیست که برای تحمل شهادت، خوانده شود و بگوید من بر این امر شاهد نمیشوم.[6]
البته بسیاری از اشخاص هم شهادت دروغ میدهند. در حالی که در قضیه حاضر نبودهاند میگویند حاضر بودیم و مطلب را بر خلاف حق و واقع وانمود میکنند؛ برای اینکه مثلاً رفیقشان از آنها خواهش کرده که به نفع او شهادت دهد یا با او نسبتی دارند؛ مثلاً خویشاوند یا همسایهاند. اینها در رودربایستی گیر کرده، لذا برای شهادت، حاضر میشوند و حقی را پایمال میکنند. بسا اوقات که این شهادت دروغ، باعث قتل نفس محترمهای میشود یا مال کسی از بین میرود. بسا شهادتهای ناحقی که خانوادهای را بیچاره نموده و اصلاً به نظر این شخص به ظاهر مسلمان یا با وجدان نمیآید که این کار، خلاف انصاف و وجدان و ظلم است. چه ظلمی بالاتر از اینکه به واسطهی شهادتی بیجا عایلهای بیچاره شوند! حضرت رسول(ص) فرمودند:
شهادت دهنده به دروغ قبل از اینکه قدمی بردارد، جهنم بر او واجب میشود.[7]
واقعاً حماقت عجیبی است که کسی برای خوشآیند دیگری، آتش را به جان خودش بخرد. همچنین فرمودند:
کسی که گواهی دروغی بر ضدّ دیگری بدهد، روز قیامت به زبانش بسته میشود و همراه منافقان در پایینترین درکههای دوزخ است. وهر کس چیزی از حقِّ برادر مسلمان خود را نگه دارد [و به او ندهد]، خداوند، برکت روزی را بر او حرام میکند، مگر آن که توبه کند [و جبران نماید]. و آگاه باشید کسی که کار زشتی را دربارهی دیگران بشنود و افشا نماید همانند کسی است که آن کار زشت را انجام داده است.[8]
بعضی از ما مقید نیستیم که مطلب را طبق واقع، ضبط کرده و بگوییم؛ یعنی بدون علم هم شهادت میدهیم! زُراره از امام صادق(ع) روایت میکند:
از حقیقت ایمان آن است که گفتار تو از دانشت بیشتر نباشد.[9]
پس شهادت بر طبق حق، یکی از وظایف مسلمانان است. مسلمانِ با وجدان، خیلی باید دقت کند که اگر در موضوعی علم داشت شهادت بدهد وگرنه سکوت کند و حقّ کسی را ضایع نکند. مطلب دیگر اینکه وقتی بناست شهادتی داده شود، تنها باید نزد حاکم ادای شهادت کند و حق ندارد هر جا مینشیند آبروی شخص را بریزد و مرتکب غیبت شود؛ همانگونه که در روایات آمده بود. وضع شهادت نزدِ ما مسلمانها کاملاً تغییر کرده است. هیچ کس متوجه نیست که این هم مسئولیتی است که به آن دقت نمیشود. ممکن است با یک کلمهی ما خونها ریخته شود و ما هم در آن شریک باشیم.
امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) روایت میکند:
خداوند عذاب میکند زبان انسان را به عذابی که هیچ یک از اعضا را آن طور عذاب نکرده باشد. پس زبان انسان میگوید: ای خالق من! عذاب کردی مرا آنگونه که هیچ یک از اعضا را آن طور عذاب نکردی؟در جواب گفته میشود: از تو یک کلمه خارج شد که به شرق و غرب عالَم رسید، به واسطهی آن کلمه خونها ریخته شد، عِرضها پاره شد، مالها غارت شد، لذا عذاب تو باید شدیدتر از همهی اعضا و جوارح باشد.[10]
البته مسلمان نباید از گفتن حق بیمناک باشد؛ چه در شهادت باشد و چه در قضا. نباید تابع هوا و هوس بود. احساسات و خویشی نباید جلوی ادای حق را بگیرد. ما نوعاً در قضاوتهای خود واقع را مراعات نمیکنیم. مسلمان باید تابع حق باشد و حبّ و بغض او نباید تأثیری در بیان حقیقت داشته باشد، حتی با دشمنان هم به انصاف رفتار کند.
خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش بدهید! و هنگامی که میان مردم داوری میکنید، به عدالت داوری کنید! خداوند، اندرزهای خوبی به شما میدهد! خداوند، شنوا و بیناست.[11]
مسلمانان صدر اسلام، حق را میگفتند، هر چند به قیمت جانشان تمام میشد!
«ابن سکیت» از خواصّ امام جواد و امام هادی(ع) بود. او معلم و مربی فرزندان «متوکل عباسی» بود. روزی متوکل از او پرسید: دو پسر من؛ «معتز» و «مؤید» نزد تو بهتر هستند یا حَسَنین؟ ابن سکّیت شروع به بیان فضایل حسنین کرد و گفت: «قنبر»؛ خادم علی(ع) بهتر است از تو و فرزندانت! متوکل امر کرد زبانش را از قفایش بیرون کشیدند و به نقلی دیگر: امر کرد غلامانش او را به شدّت کتک زدند و روز بعد وفات کرد.[12]
امام باقر(ع) از پیامبر اسلام(ص) نقل میکند:
کسی که شهادتی را مخفی کند (و به آن گواهی ندهد) یا به مطلب [باطلی] گواهی دهد تا خون مسلمانی پایمال شود و هدر رَوَد و یا [باعث شود] مال مسلمانی را دیگری تصاحب کند، روز قیامت وارد میشود؛ در حالی که چهرهاش تاریک [و سیاه] است تا آنجا که چشم کار کند. و در صورتش زخمهایی دیده میشود که همهی مردم او را [به عنوان گناهکار] با اسم و نَسَب میشناسند. ولی اگر کسی به حق شهادت دهد، تا حقِّ مسلمانی را زنده کند، روز قیامت وارد محشر میشود؛ در حالی که چهرهی نورانی دیده میشود تا آنجا که چشم میبیند و مردم او را به اسم و نَسَب میشناسند.[13]
1- قاضیان چند دستهاند؟ نام ببرید و درباره هر یک مختصری توضیح دهید.
2- وظایف شاهدان را بیان کنید.
[1]. «القُضاةُ أربعةٌ ثَلاثةٌ فی النّار وَ واحد فِی الجنّة: رَجُل قضی بجور و هو یعلم فهو فی النّار، و رجل قضی بجور و هو لا یعلم فهو فی النّار، و رجل قضی بالحقّ و هو لا یعلم فهو فی النّار، و رجل قضی بالحقّ و هو یعلم فهو فی الجنّة» (کلینی، الکافی، ج7، ص407).
[2]. «لسان القاضی بین جمرتین مِن نار حتی یقضی بین النّاس، فإمّا إلیالجنّة وَ إمّا إلی النّار» (حرّ عاملی، وسائلالشّیعه، ج27، ص214).
[3]. «یدالله فوق رأس الحاکم ترفرف بالرَّحمة، فَاِذا حاف وَ کلّهالله إلی نفسه» (همان، ص225).
[4]. «ثمّ واس بَین المُسلِمین بوَجهکَ وَ منطقک وَ مجلسک حتّی لایطمع قریبک فی حیفک، و لا ییأس عدوّک من عدلک» (همان، ص212).
[5]. «وَ أمّا الرّشاء فی الحکم، فهو الکفر بالله» (همان، ج17، ص93).
[6]. «لاینبغی لأحد إذا دعی إلی شهادة لیشهد علیها أن یقول: لا أشهد لکم علیها» (همان، ج27، ص310).
[7]. «إنّ شاهد الزّور لا تزول قدماه یوم القیامة حتی تجب له النّار» (همان، ص326).
[8]. «مَن شهد شهادة زور علی أحَد مِنَ النّاس علّق بِلِسانه مَعَ المُنافِقینَ فِی الدَّرک الأسفل مِن النّار، وَ مَن حبس من أخیه المُسلمِ شیئاً من حقّ حرّم الله عَلیه برکة الرّزق اِلاّ أن یتوب، أَلا وَ مَن سمع فاحشة فأفشاها فهو کالَّذی أتاها» (شیخ صدوق، امالی، ص516).
[9]. «إنّ من حقیقة الإیمان أن لایجوز منطقک علمک» (حرّ عاملی، وسائلالشّیعه، ج27، ص29).
[10]. «یعذّب الله اللسان بعذاب لا یعذّب به شیئاً من الجوارح فیقول: ربّ عذّبتنی بعذاب لم تعذّب به شیئاً فیقال له: خرجت منک کلمة فبلغت مشارق الارض و مغاربها فُسفک بها الدُم الحرام و انتُهِبَ بها المال الحرام، و انتُهِک بها الفرجُ الحرامُ، و عزّتی لأعذّبنّک بعذاب لا أعذّب به شیئاً من جوارحک» (همان، ص22).
[11]. «إِنَّ اللهَ یأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالعَدْلِ إِنَّ اللهَ نِعِمّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً» (نساء، آیهی 58).
[12]. سید محسن امین، اعیان الشّیعه، ج10، ص306.
[13]. «من کتم شهادة أو شهد بها لیهدر بها دم امرئ مسلم أو لیزوی بها مال امرئ مسلم أتی یوم القیامة و لوجهه ظلمة مدّ البصر، و فی وجهه کدوح یعرفه الخلائق باسمه و نسبه، و من شهد شهادة حقّ لیحیی بها حق امرئ مسلم أتی یوم القیامة و لوجهه نور مدّ البصر یعرفه الخلائق باسمه و نسبه» (شیخ صدوق، امالی، ص570).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت